انقدر سخت است که ازت بخواهد که بخندی و تو هم وانمود کنی که خوشحالی... بعد خودش بداند که حالت وخیم است و تو هی بگویی که نه، حالم خوب است و او بگوید جان عمه ات...
انقدر سخت است که وقتی رفقا می پرسند از فلانی چه خبر؟ لبخند بزنی و بگویی سلامتی، سلام می رساند. در حالی که چند روز است ازش بی خبری و بهت زنگ نمی زند. البته خودتان توافق کردید که دیگر آن ارتباط سابق را نداشته باشید و حرف زدنتان محدود باشد به هفته ای یکی دوبار آن هم کاملا ... ولش کن اصلا

همه ی اینها بهانه ست...
روم نمی شود مستقیم بهت بگم دوستت دارم.

راستی از تو یادگرفته ام که به جای دوستت دارم بگم : "می خوامت"

اینکه تا وقتی هستی همش پیشم می خندی...
اینکه حس می کنم چقدر زندگی می تواند شیرین باشد...
اینکه خنده که از لبات دور می شود تنگی نفس می گیرم...
اینکه همش می دانم نمی توانی مرا آن جور که من ترا در زندگی ام جا کرده ام جا بکنی...
اینکه دلگیر باشی از دستم که چرا زیاد بهت زنگ می زنم و پیامک می دهم...
اینکه می دانم... ولی اصرار می کنم که...
اینکه می ترسم حتی واژه های نحس فراق را در سطر بالا بنویسم...
....
همه اینها موجب ملال خاطرم می شود که چرا باید شیفته کسی بشوم که از من بدش نمی آید... فقط همین: بدش نمی آید...

بعد این وسط هی تلاش بکنم که آن جور که تو می خواهی باشم...
آنجور که می خواهی لباس بپوشم...
آنجور که تو می خواهی حرف بزنم...
حتی آنجور که تو می خواهی فکر کنم...

بعد شاکی باشی که چرا خودت نیستی
شاکی باشی که چرا هر چی من می گم باشه
شاکی باشی که چرا اعتراضی نمی کنی

و وقتی اعتراض میکنم شاکی باشی که ...

اینکه دوستت دارم یه جور بیماریست... مسری هم هست انگار چون چن روز پیش دوستم هم یکی را دوست داشت و همین اتفاق براش افتاد...

یه کمی بدتر از سرطان خون است...
سرطان قلب است انگار یا سرطان فکر...

می دانم... می میرم...
نگران توام که مبادا از بی تفاوتی خودت غصه ات بگیرد

تک بیت 4

یکروز دو دلباخته بودیم من و تو
اکنون تو ز من دلزده ای ، من ز تو دلتنگ

تک بیت 3

بگو به خواب كه امشب میا به دیده من
جزیره ای كه مكان تو بود آب گرفت

تک بیت 2

از بسكه وعده می دهی و می كنی خلاف
امروز در وصالم و باور نمی كنم

تک بیت 1

گر نمک موجب شوری ست، خدا را چه سبب
یار من این همه دارد نمک و شیرین است؟

قهر و آشتی

دیروز به این فکر می کردم که یه کمی از قهرکردن هات و حرف نزدن هات و دعوات هات خوشحالم. می پرسی چرا؟
برنخورد بهت ولی فکر کن این رابطه ی دوستی که بین من بنده ی بی خدا هست، با تو که خود خدایی، مثل یک طناب است که هردومان را به هم وصل کرده. حالا ما هی داریم این طناب را پاره می کنیم و دوباره گره می زنیم دو سر پاره اش را.
خوب این خیلی خوب است دیگه. هی به هم نزدیک تر می شیم.

اشتباه لپی

جمله ی دوستت دارم تو منو به شدت تحت تعقیب قرار داد...

تهدیدم می کنی

برایم خیلی جالب است که همیشه تهدید کردنت تبدیل به دلتنگی می شود. خوب این یه جور دوست داشتن است دیگر. خجالت می کشی مستقیم بهم بگویی که چقدر دوستم داری. می فهممت. سخت است.
آخه وقتی من می گویم دوستت دارم نمی دانی چقدر کم می شوم که... اما برایم مهم نیست. تو می ارزی به این کم شدن... حتی اگر روزی تمام بشم و هیچی نباشم...
باز هم دوستت خواهم داشت.
کاش این حرف های توی دلم را می دانستی. کاش یکی بهت می گفت. هرچند هیچکی جز خودم نمی داند.
کاش از رایانه سر در می آوردی و نرم افزاری مثل keylogger نصب می کردی روی رایانه. از آنهایی که کلید های زده شده روی کیبورد را ثبت می کنند.
اونوقت می دیدی که حتی نام کاربری ام نام توست و گذرواژه ام "دوستت دارم"...