انقدر سخت است که ازت بخواهد که بخندی و تو هم وانمود کنی که خوشحالی... بعد خودش بداند که حالت وخیم است و تو هی بگویی که نه، حالم خوب است و او بگوید جان عمه ات...
انقدر سخت است که وقتی رفقا می پرسند از فلانی چه خبر؟ لبخند بزنی و بگویی سلامتی، سلام می رساند. در حالی که چند روز است ازش بی خبری و بهت زنگ نمی زند. البته خودتان توافق کردید که دیگر آن ارتباط سابق را نداشته باشید و حرف زدنتان محدود باشد به هفته ای یکی دوبار آن هم کاملا ... ولش کن اصلا

همه ی اینها بهانه ست...
روم نمی شود مستقیم بهت بگم دوستت دارم.

راستی از تو یادگرفته ام که به جای دوستت دارم بگم : "می خوامت"

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر